۱۳۸۷ آذر ۱۲, سه‌شنبه

ایستگاه

شبانه به ایستگاه رسیدیم
به زمین فرمان ایست دادیم
و بر مقبره خویش، مزین به مدفوع خوک، گریستیم
تا شکارچیان
سر ما را بالای شومینه هایشان بگذارند
و زمین
کماکان
گستاخ
بچرخد.

ما خیال کردیم به ایستگاه رسیده ایم
آن جا
آسمان کبوتر های خونین منقار بود
و زمین می چرخید با صدای آسیابی که استخوان ما را می سایید.
شبانه به راه افتادیم
اگر اشتباه نکنم
ایستگاهی در کار نبود
به جایی رسیدیم که زمین نمی چرخید و آسمانی نبود.

بیدار شو!
هم رزم!
ایستگاه آن طرف میدان مین است!
از خواب و میدان گذشتیم
ایستگاهی نبود
زمین می چرخید و شب، شب نبود
خورشید بالای سرمان.

شبانه خفته بودیم و
خواب ایستگاه را دیده بودیم
شبانه در خواب مرده بودیم.


۵ نظر:

ناشناس گفت...

شعر قشنگیه.خیلی.

ناشناس گفت...

سلام
"يكشنبه غمگين" شما را به پيشنهاد خانم "روانی‌پور" می‌خواهیم در وبلاگ "كولی‌ها" منتشر كنیم.
در صورت موافقت نظرتان را اعلام کنید.
در ضمن نام و یا نام مستعارتان را جهت درج در زیر متن مورد اشاره برای ما بنویسید.

ناشناس گفت...

khili khoob bood:D

ناشناس گفت...

memento

ناشناس گفت...

میدانی یک گزارش را که خواندم یاد نیچه افتادم و .... به روز و بهروز باشید ارادتمند عمو