۱۳۸۹ فروردین ۱۷, سه‌شنبه

مرثیه بهاری

بهار بود و بوی بنفشه
و عطر نیامده شب بو هایی که گفتند:"شب، بو می دهیم."

در جمع ما هر کس سرودی خواند
جز آن پرنده ی کوچک که خواست بخواند
مرثیه ای برای آزادی و عشق خویش
و درد بال های شکسته اش نگذاشت
و در آرزوی پرواز بلندش
پست بر خاک شد.

سیاوش
بهار83

۱ نظر:

bijan گفت...

salam.az moarefi ketabet mamnoon az dobovar faghat vanahadegi ro khoondam.az matlabet ke darbare khordane sosis ba noone hambergeri bood kheyli khosham oomad