۱۳۸۷ تیر ۳, دوشنبه

رویای مبارزه با آن زن

دیشب خواب دیدم در خانه ام با زنی که همسرم بود ولی نمی شناختمش برای رفتن به جایی - گویا یک مهمانی- آماده می شدیم. من زودتر از او از خانه بیرون رفتم اما تا در ورودی را باز کرد یک مرد هیکل مند را دیدم با بارانی سیاه و صورت پوشیده یا یک پارچه تیره که روبه رویم ایستاده بود و رولوری را به سمت من نشانه رفته بود. فورا در را بستم و بلند داد کشیدم:
Call 911! Call 911
اما آن زن گویا نمی شنید. به سمتش دویدم و محکم به بازویش زدم و گفتم:
Are you deaf or what? I told you to call 911, there is an armed man outside trying to kill me
خیلی خونسرد به سمت تلفن رفت و گوشی را برداشت. دهنی گوشی را باز کرد و قطعه ی فلزی درون آنرا به سمت من پرتاب کرد. من سریعا به سمت چتر سیاهی که به چوب لباسی آویزان بود دویدم. آن را برداشتم و با نوک تیزش سعی کردم به آن زن حمله کنم. ناگهان متوجه شدم که دستان خالی است و چتر در دست زن است. نوک تیز چتر در شکمم فرو می رفت .
از خواب پریدم. دیدم «ساره» دستش را روی شکمم گذاشته.


تقابل