۱۳۸۷ اسفند ۳۰, جمعه

روز نو

سخن تازه ای در کار نیست
زاده شدن و دوباره
نفس بکش این فرصت اندک را در این خفقان بی هم نفسی
دوباره زاده شو
هر چند، سخن تازه ای در کار نیست

---------------------------------------------------------------------------------------------------

سال جدید شروع می شه و من تصمیم گرفتن قسمت نظرات و آمار وبلاگ را ببندم. می خواهم برای خودم بنویسم. از همه ی کسانی که در این مدت نظر دادند و مرا به نوشتن تشویق کردند ممنونم. سال نو مبارک. نوروز تنها پناهگاه باقی مانده از گذشته است.

۱۳۸۷ اسفند ۱۷, شنبه

عبدی بهروانفر - رفتم سر کوچه

رفتم سر کوچه، یه پک از سیگار بگیرم
رفتم اون دنیا، تا بمیرم
رفتم جیگرکی، دو سه سیخ جیگر بگیرم
گفتش :
سگ ات چی؟ زن ات چی؟ بچه ات چی؟!
میشه یه مرده بود تو بیمارستان
میشه یه مادر مرده، تو قبرستان
میشه یه مرده بود ، تو بیمارستان
میشه یه قرص خورده، توی قبرستان
میشه داد زد: آهای مردم! کلا به تخم ام!
رفتم سر کوچه، یه پک از سیگار بگیرم
رفتم اون دنیا، تا بمیرم
رفتم جیگرکی، دو سه سیخ جیگر بگیرم
گفتش زن ات چی؟ سگ ات چی؟ بچه ات چی؟!
حالا ببینا، نمیذارن مثل سگ! کنار تو زندگی کنم
حالا ببینا، نمیذارن مثل خوک برای او بندگی کنم



جوانی گم شده

احساس می کنم کودکی ام مستقیم به میان سالی وصل شده. من واقعا هیچ گاه جوانی نکردم و شخصیت مهرطلبم هیچ گاه به من فرصت نداد برای خودم زندگی کنم.