۱۳۸۹ بهمن ۲, شنبه

حجم وداع



نگاه هایمان که بر هم تنیده می شود
با تنهاییمان ... تنها
در التهاب تماسی سرشار از تب
بت تو آنگاه
هر ان بزرگ و بزرگ تر می شود
گر زبان بگشاییم به نیایش یکدیگر
رگی از احساس گشوده می شود
با عشق  ..  و
اندکی مرگ ... که
گرم .. به روی تن هایمان
می چکد
می چکاند
خویش را .. مارا .. آرام .
زمان نا منظم است برای لحظات هم آغوشی
و ما در گذار
از گذر گاه آه و سکوت ...
سکوتی که می ستاید .. می ستاند ..
و ما اندوه تمام شب های تن ها را ..
با حسرت جدایی و تردید
خواهیم آلود..
تا زندگی دوباره ما را از گزند بوسه ای
بزاید .. باز آید که ما نباشیم
که خاطراتمان
هنوز و همیشه
در تکرر مکرر به کرات .. تکرار شود ..
و ما را برای دمی .. شاید
جاودانه سازد
جاودانه و دچار ..



سیاوش
 88/12/12

۱۳۸۹ دی ۲۱, سه‌شنبه

چنین گذشت

دیروز من ظور خود را
در مشتی گره کرده
نخ نما شده یافتم
امروز
بیرقی پاره
بر دستان من
کفن است
آری
بر ما چنین گذشت

فردا
تو
باور نمی کنی
که راز پیروزی ما
تهی بودن دستانمان بود
و تباهی
پاداش ابدی انگیزه های بزرگی بود
که در ازل
به ما هدیه کردند