۱۳۸۹ مرداد ۲۷, چهارشنبه

مرثیه ی یک سرباز

جرز میان رج های هر آجر هر دیوار را شکافتم
و اصلحه را شبیه صلح نوشتم
فشنگ را با کوچکترین چیز دنیا قشنگ کردم
و انگ را به ننگ جنگ زدم

اینک منم که به جبر در پوستین ببرم
با تفنگم پر از اشک و شک
و قلبم از مهر آکنده و کنده

سیاوش - امرداد 89

۲ نظر:

Unknown گفت...

زیبا
sharing in facebook

sareh گفت...

agar ghashang tarin sheret nabashe, yeki az ghashanttarin hashe!