۱۳۸۶ بهمن ۲۱, یکشنبه

تقویم زمستانی

تقویم
برگ های زردش را می ریزاند
و من چتر سیاه سوراخم را
بر سر تو باز کردم.
تو سردت بود و آتشی در درون من می سوخت
که حرمش حریم جسمم را می شکاند.

تقویم
به انتهای پاییز رسید
تو لرزیدی
باد مرا ریشه کن می کرد
اما به تو گفتم
- یادت هست؟ -
گفتم زمستان می رود و رو سیاهیش به ذغال می ماند

زمستان که رفت
رو سیاه شدم
رو سیاهیم به ذغال می مانست.

۱ نظر:

S گفت...

siavash in khili khoob bood!vali be in mani nist ke vagheiyat dashte bashe!
bazgashteto tabrik migam!