۱۳۸۷ شهریور ۴, دوشنبه

-


فکر نمی کردم اینقدر راحت مست بشم. حالا می تونم تصمیم بگیرم.
شوهر خاله ام که مرد ، اونم روز تولدش، منم آرزو کردم کاش روز تولدم بمیرم. خیلی سخت نیست. مردن را می گم. یه ثانیه است.
کافیه مست باشی. بعد فحش بدی به خواهر و مادر خودت.
کسی خوب نیست. باید اینجا باشی تا بفهمی کسی خوب نیست. وقتی کسی کمکت نمی کنه تایپ کنی. وقتی همه چیز سخت می شه. حتی تلفن زدن به اون کسی که دوستش داری .
خوب حالت بده. شاید اصلا نباید هیچ کاری بکنی. ولی حالا شجاعی. می خوای یه کاری بکنی .
نمی دونم گفتم دوست دارم روز تولدم بمیرم یا نه.
فشار افسردگی...
اگه این لیوان رو بخورم اونوقت همه چیز رو فراموش می کنم.
به من می گن آقای مست.
من گریه می کنم.
من گریه می کنم.
من متلاشی می شم اما بی صداست.
ساره
عزیزم
صدای تکه تکه شدن من را نمی شنوی؟
...

هیچ نظری موجود نیست: