۱۳۹۰ دی ۲۳, جمعه

رویای بازگشت

به خانه بر می گردد
چراغ ها را روشن می کند
در آستانه ی شبی که انتهایش صبح فردا نیست
دمی تنفس این هوای مرده
و مردی که در هوا ایستاده است.

به خانه بر می گردد
خاک از گل های خشکیده و گلدان های شکسته می سترد
لبخند می زند
بی آنکه بداند
هنوز از خواب دیشبش
بر نخاسته است.

هیچ نظری موجود نیست: