۱۳۹۰ بهمن ۸, شنبه

انبوه اندوه

می دانم
تب داشتم
می دانم
تابستان آن سال گرم بود
مرگ بود
از جنس دست هایی که در شوره زار هم
بی اشک
بی آب
بی شک
جوانه می زدند.
می دانم
من کودکانه دویدم دنبال کاش
دنبال آه
دنبال تو.
آن شب که عاشق پروانه ها شدی
می دانی
پر وانهاده دنبال کاش دویدی.
هر دومان خوب می دانیم
انسان برای زمین است
آسمان
جای اندوه اشک بار من است
و انبوه اشک های تو.

هیچ نظری موجود نیست: